کتاب القضاء

مباحثی از کتاب القضا شرح لمعه

کتاب القضاء

مباحثی از کتاب القضا شرح لمعه

بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قضاوت در فقه» ثبت شده است

۰۲
شهریور

هو الحق و له الحمد

در مطالب گذشته با تعریف قاضی تحکیم آشنا شدیم. در این مطلب به شرائط قاضی تحکیم در کتاب لمعه می پردازیم. مرحوم شهید اول در کتاب لمعه آورده که شرایط قاضی منصوب (نصب از جانب امام معصوم (علیه السلام) - بلوغ - عقل - حلال زادگی - عدالت - ایمان - اهلیت فتوا داشتن یعنی مجتهد بودن - مرد بودن - بینایی - قدرت نوشتن) لازم نیست در قاضی تحکیم باشد، که این مطلب محل اختلاف فقهاء می باشد تا حدی که خود شهید اول در کتاب دروس فرموده که شرایط قاضی تحکیم دقبقا همان شرایط قاضی تحکیم می باشد و این قول اخیر، نظر محقق در شرائع و علامه در قواعد می باشد.

توجیه کلام شهید اول :

شهید ثانی (رحمه الله) در روضه البهیه دو توجیه برای این حرف شهید اول (رحمه الله) آورده است.

توجیه اول : احتمال می رود شهید اول شرائط قاضی تحکیم را از مجموع شرایط قاضی منصوب استثنا کرده است بدین معنا که قاضی تحکیم لازم نیست همه شرایط قاضی منصوب را با هم داشته باشد بلکه اگر نصب از جانب امام (علیه السلام) را نداشته باشد، باز هم می توان به عنوان قاضی تحکیم انتخاب شود.

توجیه دوم : احتمال می رود مرحوم مصنف دو قید «قدرت نوشتن و بینایی» را از قاضی تحکیم مستثی کرده است  چنانچه این دو قید در قاضی منصوب نیز محل خلاف بود چون بعضی از فقاء قائل بودن که این دو قید از شروط قاضی منصوب است و برخی این دو قید را لازم نمی دانستند. (یکی از دلائلی که ثابت می کند این دو قید برای قاضی منصوب می باشد و نه قاضی تحکیم این است که قاضی تحکیم فقط بین دعوای خصمین رسیدگی می کردند نه مانند قاضی منصوب که وقایع اختلافی زیادی را باید رسیدگی کند.)

  • محمد جواد درویش زاده
۱۷
مرداد

هو الحق و له الحمد


در کتاب لمعه چهار وظیفه برای قاضی ذکر شده است، یکی از آن وظایف حکم کردن قاضی می باشد و آن در صورت است که سه شرط با هم جمع شده باشند :

اول : مدعی، ادعای خود را بیان کرده باشد.

دوم : حکم نزد قاضی واضح شده باشد.

سوم : ذی نفع از قاضی درخواست حکم کند.

پس از اجتماع این سه امر قاضی باید با صیغه های خاصی حکم کند‌. در بین فقهاء 5 صیغه پذیرفته شده است و دو صیغه هم کاملا رد شده و غیر مکفی شمرده شده است و همچنین در سه مورد هم اخنلاف وجود دارد، و آن ها از این قرار است :

صیغ مورد پذیرش فقها در حکم دادن قاضی :

1- حَکَمتُ

2- قَضَیتُ

3- مضیتُ

4- الزمتُ

5- اَنفَذتُ

صیغ مردود نزد فقها در حکم دادن قاضی :

1- ثَبَتَ عندی (ادعای تو نزد من (قاضی) ثابت شد.)

2- اَنَّ دَعواک ثابته (ادعای تو ثابت شد)

موارد مورد اختلاف بین فقها در حکم دادن قاضی :

1- قاضی به ذی نفع امر کند تا عین مالش را بگیرد.

2- قاضی حق را به صاحبش بدهد.

3- قاضی به ذی نفع امر کند تا در مالش تصرف نماید.

* مرحوم علامه این موارد اخیر را پذیرفته است لکن مرحوم شهید اول سخنی در این باره نگفته اند.

  • محمد جواد درویش زاده
۰۹
مرداد

هو الحق و له الحمد


اولین سوالی که به ذهن می رسد در این مطلب این است که "قاضی تحکیم چیست؟" برای پاسخ به این سوال باید گفته شود "به قاضی که از جانب شخص امام معصوم (علیه السلام) و یا از جانب نائب خاص آن حضرت برای امر قضاوت منصوب گردد، قاضی منصوب می گویند.

دومین سوالی که به ذهن خطور می کند این است که "قاضی منصوب فقط در زمان حضور معصوم (علیه السلام) و نائبان خاصش تحقق می یابد؟" در پاسخ به این سوال باید گفته شود "قاضی منصوب همیشه وجود دارد چه در عصر معصوم (علیه السلام) و چه در عصر غیبت آن حضرت"

سومین سوالی که به وجود می آید این است که "چگونه زمانی که خود حضرت (علیه السلام)‌ عائب هستند و نائب خاصی در بین مردم به صورت مرجع و مشخص ندارند، قاضی منصوب محقق می شود؟" در پاسخ به این سوال نیز گفته می شود "گاهی امام (علیه السلام) یا نائبانش شخصی را به صورت مشخص برای امر قضاوت مشخص می کنند و گاهی هم با بیان صفات و ویژگی های قاضی، قاضی را معین می کنند."

بنابر این قاضی منصوب بر دو نوع است :

1- معین : قاضی که به صورت معین از طرف امام (علیه السلام) و یا نائبانش مشخص شود. چنانچه گفته شده امیرالمومنین (علیه السلام) شخصی را به نام "ابی الاسود دئلی" را به صورت معین برای این امر مشخص نموده است. (چنانچه در مباحث گذشته بیان شد قضاوت بر این شخص واجی عینی می باشد.

2- غیر معین : قاضی که به صورت مشخص از طرف امام (علیه السلام) یا نائبانش مشخص نشود و حضرت فقط ویژگی های آن قاضی را بیان کردند و سپس (چنانچه در روایات آمده است) فرمودند : من آن شخص را برای شما قاضی قرار دادم. از این روایات استفاده می شوذ که این نوع قاضی هم از اقسام قاضی منصوب محسوب می شود. (چنانچه در مباحث گذشته مطرح شد امر قضاوت برای قاضی منصوب غیر معین گاهی واجب عینی و گاهی واجب کفایی خواهد بود.

  • محمد جواد درویش زاده
۰۸
مرداد

هو الحق و له الحمد

یکی از منصب هایی که در هر حکومتی نقش مهم دارد، قضاوت است. از این رو در حکومت اسلامی نیز نباید جای خالی این منصب احساس شود، بنابر این اسلام نیز برای برطرف کردن این نیاز جامعه، قضاوت را همیشه بر شخص یا اشخاصی واجب دانسته است. تا این جا فهمیده شد که قضاوت واجب است پس بحث ما در این زمینه است که در کجا این وظیفه واجب کفایی و در کجا واجب عینی خواهد بود. فلذا بحث را در دوره "عصر حضور معصوم (علیه السلام) و دوره " غیبت معصوم (علیه السلام) بررسی خواهیم کرد

در زمان حضور معصوم (علیه السلام) :

قضاوت در این زمان در دو صورت واجب عینی خواهد شد :

1- زمانی که امام (علیه السلام) یا نائب خاصش شخصی را بعینه معرفی کنند که در این صورت قضاوت بر آن شخص واجی عینی خواهد شد.

2-  امام (علیه السلام) یا نائب خاصش شخصی را در منطقه ای بعینه معرفی نکنند به شرطی که در آن منطقه فقط یک نفر صلاحیت و شرایط قضاوت را دارا باشد که در این صورت بر آن یک نفر قضاوت واجب عینی خواهد بود.

قضاوت در این زمان در یک صورت واجب کفایی خواهد شد :

1- امام (علیه السلام) یا نائب خاصش شخصی را در منطقه ای بعینه معرفی نکنند به شرطی که در آن منطقه بیش از یک نفر صلاحیت و شرایط قضاوت را دارا باشند که در این صورت بر تمام آنان واجب کفایی خواهد بود که خود را برای انتصاب در مقام قضاوت به امام معرفی کنند.

در زمان غیبت معصوم (علیه السلام) :

قضاوت در این زمان در یک صورت واجب کفایی و در یک صورت واجی عینی خواهد شد :

واجب عینی = و آن در صورتی است که اهلیت قضاوت فقط در یک نفر باشد.

واجب کفایی : و آن در صورتی است که اهلیت قضاوت در چند نفر باشد. (و نیاز به قضاوت همه آنان در یک زمان واحد نباشد).

  • محمد جواد درویش زاده
۰۷
مرداد

هو الحق و له الحمد


برای کلمه «قضاء» پنج معنی ذکر کرده اند :

1- خلق کردن : مانند آیه شریفه «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ / سوره فصلت آیه 12» یعنی ما آنان را (به صورت) هفت آسمان خلق کرد.

2- پایان دادن : مانند آیه شریفه «فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ / سوره بقره آیه 200» یعنی و زمانی که مناسک حج خودتان را به پایان رساندید.

3- اعلام کردن (خبر دادن) : مانند آیه شریفه «وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ / سوره اسراء آیه 4» یعنی و در کتاب آسمانى[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم .

4- امر کردن : مانند آیه شریفه «وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ / سوره اسراء آیه 23» یعنی و پروردگارت امر کرد که کسی را نپرستند مگر او را.

5- حکم کردن (داوری کردن) : مانند آیه شریفه «وَاللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ / سوره غافر آیه 20» یعنی و خداست که به حق داورى مى ‏کند.

چنانچه مشاهده می کنید در افصح کلام عرب وازه "قضاء" دارای معنای متعددی می باشد لکن معنی که مورد نظر ما در این بخش از لمعه یعنی بخش کتاب القضاء می باشد، معنی پنح آن است یعنی حکم کردن و داوری کردن. که این معنی از قضاء بر صالحین آن در عصر غیبت واجب کفایی بوده است و این منصب در عصر معصوم (علیه السلام) یا وظیفه خود ایشان  و یا وظیفه نائی خاصش می باشد.

  • محمد جواد درویش زاده